نقش رسانه در دنیای امروز بی بدیل و غیر قابل انکار است. رسانه ها چشمان جدید انسان ها هستند، اما این بار از عضو حساس به نور تا محل درک شدن پدیده ها در مغز آدمی فاصله بسیار بیشتر شده است. چاره ای هم در کار نیست، آن قدر حوزه های مختلف کاری تخصصی شده اند و انسان ها مشغول کارهای تخصصی تر، که دیگر امکان سرک کشیدن به حوزه های دیگر نیست و رسانه تنها راه رسیدن به واقعیت پیرامونی هستند. اما احتمال قلب واقعیت این بار به طرز شگفت آوری بیشتر است. تصویر پزشکان ایرانی در اذهان عمومی شاید نمونه ی مناسبی برای این قلب حقیقت در افکار مردمان غیر پزشک هستند. آن چه رسانه تا به امروز از پزشکان گفته است و نشان داده است، چیزی نیست به جز مرد / زن شیک و سفید پوش و خوش اخلاق در بیمارستان و مطب خلوتی که غیر از بازیگران و پزشک دیگر هیچ کسی در آن حضور ندارد. بیمارستان و مطب هم آن قدر شیک طراحی می شوند که بیشترین فاصله را از واقعیت بگیرند.
البته این تصویرها بخشی از واقعیت هستند، بیمارستان های خلوت خصوصی و مطب های بزرگ و شیک هم وجود دارند. اما وقتی بدانیم طبق آمار قائم مقام وزارت بهداشت ۸۰ درصد خدمات بستری کشور در بیمارستان های دولتی انجام می شوند متوجه خواهیم شد که آن تصویر بخش بسیار کوچکی از واقعیت را به جای همه ی آن جا زده است. هیچ نشانی از بیمارستان های مستهلک دولتی که اورژانس آنها به مرز انفجار رسیده اند و پزشکانی خسته و ناراضی از وضع معیشتی، در بدترین وضعیت ممکن کار می کنند در کار نیست. همه ی اینها را بگذارید کنار بحث در آمد پزشکان که باز هم رسانه همان واقعیت کوچک را به جای همه ی آن جا زده است.
وقتی بخش های دیگر واقعیت را از نظر عبور دهیم، خیلی چیزها عوض خواهد شد. همه آنهایی که پزشک می شوند در مسیر عبوری مشترکند: همه آنها هفت الی هشت سال پزشک عمومی خوانده اند و چهار سال هم دوره تخصص را. در خوش بینانه ترین حالت در سی سالگی به انتهای راه رسیده اند. اما دوران چهارساله تخصص به گمان نگارنده ویژگیهای اساسی ای دارد که پزشکان را به سوی رابطه ی نامناسب و غیر استاندارد با بیمارانشان در دوران پس از فارغ التحصیلی سوق می دهد. دلایل این نظر در ادامه می آید:
۱- دستیاران در بیمارستانهای آموزشی با یک دروغ بزرگ روبرو هستند به نام آنکه دانشجویانی هستند که برای « آموزش » آمده اند. اما واقعیت امر آن است که آنها در درجات اول نیروی کاری هستند که جهت انجام کارهای روزمره ی بیمارستان ها وارد شده اند. بسیاری از مواقع کارهای غیر آموزشی و درمانی مجال پرداختن به فرآیندهای آموزشی را می گیرند. این دروغ وقتی بزرگ تر می شود که وزارت بهداشت ماهی ۸۰۰ هزار تا یک میلیون تومان به دستیارانش پولی می دهد که اسم آن را برای فرار از واقعیت به جای حقوق، کمک هزینه آموزشی گذاشته است. این دروغ بزرگ هر روزه، دستیاران را به یک بی اعتمادی شدید و ریشه دار مبتلا می سازد: به این نظریه که آنها هر روز و هر ساعت با واسطه ی این دروغ مورد سو استفاده قرار می گیرند. این ذهنیت در پایان چهار سال در تک تک سلول های مغزی آنها ریشه دوانده است.
۲- کمک هزینه ی ناچیز و حتی مضحکی که که در بالا اشاره شد، دستیاران را با بحران استقلال مالی مواجه می سازد. پزشکانی که در سال اول دستیاری یک شب در میان در بیمارستان می خوابند، نیروی کاری هستند که حقوق پایه قانون کار را هم دریافت نمی کنند. به واسطه فشار کاری زیاد و موانع قانونی از کار کردن به عنوان پزشک عمومی برای تامین معاش هم ناتوان هستند. به اینها اضافه کنید نداشتن هیچ یک از مزایای کاری در دوران دستیاری مانند داشتن بیمه. وابستگی به دیگران در دهه سوم زندگی، به همراه سختی ها و شب بیداری های دوران دستیاری حس سرخوردگی و بی اعتمادی به سیستم درمانی آموزشی را تعمیق می بخشد.
۳- نارسایی های سیستم سلامت مانند کمبود پرسنل در حلقه درمانی، باعث شده است تا بسیاری از وظایف این حلقه های مفقوده بر عهده ی دستیاران باشد. این نارسایی ها سختی های دوره دستیاری را بیشتر هم می کند. از پیگیری جواب آزمایش گرفته تا تشکیل پرونده و پیدا کردن تخت. شلوغی بی حد و حصر بیمارستان های آموزشی که همه ی آنها بیمارستان های ارجاعی هم هستند، سختی کار را بیشتر هم می کند. وقتی بیمارستان امام خمینی از هزار تخت موجودش تنها و تنها شش تخت خالی در هر شب دارد، می توان معنای شلوغی را بهتر فهمید. به ساعات کاری غیر استاندارد، امکانات رفاهی ضعیف را هم اضافه کنید.
همه این مشکلات وقتی عمیق تر و غیر قابل تحمل تر می شوند که مراجعه کنندگان به بیمارستان ها، تصویر غیر واقعی ناشی از رسانه ها را همراه خویش دارند. از یک سو پزشکان خسته و ناراضی با مشکلات صنفی متعدد و جدی، و از سوی دیگر بیماران و همراهانی که نه تنها از هیچ یک از این مشکلات خبر ندارند که پزشکان را مصداق کامل مرفهین بی درد می پندارند. مشخص است که چنین رابطه ای چقد ناکارآمد، تنش زا و مشکل آفرین خواهد بود.
تجربایت تنش زای دوران دستیاری وقتی همراه با بی اعتمادی شدید ناشی از مشکلاتی که ذکر آن رفت همراه می شود، در دوران پس از تحصیل پزشکانی را می سازد که فکر می کنند سیستم سالهاست آنهار را مورد اذیت و آزار قرار داده است، حق آنها را خورده است و در این راه از هیچ تلاش و وسیله ای فروگذار نکرده است. وقتی این پزشکان در سیستم ناکارآمد درمان وارد می شوند، بی شک دیگر انسان آرمانگرای ابتدای راه که برای کمک به مردم پا در راه پزشکی گذاشته اند نیستند و ناخواسته تاوان سالهای گذشته را از بیمارانشان می ستانند. بیمارانی که آنها هم مقصر وضعیت پزشکان نیستند، اما به طرز اجتناب ناپذیری قربانی این مشکلات می شوند. پزشکانی که این چنین مسیر صعبی را طی می کنند، مسلما نخواهند توانست اصل اساسی اخلاق پزشکی که همان ترجیح منافع بیمار به منافع خویش است را اجرا کنند. چرا که پیش شرط اساسی این اصل، اعطای امتیازات ویژه از سوی سیستمی است که می خواهد پزشکی نه یک شغل که یک « حرفه » ( Profession ) باشد. اما وقتی خبری از امتیازات ویژه که نیست هیچ، امکانات عادی شغل های دیگر نیز با دروغ هایی مثل آموزش، دانشجو و کمک هزینه اعطا نمی شوند، چگونه می توان از ترجیح منافع بیمار بر منافع خویش حرف زد؟
پزشکان برای نجات حرفه پزشکی و بازسازی اعتماد بین پزشک و بیمار، باید ریشه های اساسی این مشکلات را بخشکانند. آن ها باید تلاش روز افزونی کنند برای گرفتن حقوق صنفی معطل مانده خویش. بی شک تا این مشکلات وجود دارند، پزشکان و بیمارانشان هر دو قربانی خواند شد.
پاسخ بدهید
9 نظر برای مطلب "آموزش پزشکی چگونه پزشکان را به سوی بی اخلاقی سوق می دهد ؟!"
آقا خدا خیرت بده!
به نظرم این نوشته ها توجیهی هست بر بی اخلافی پزشکان
شما که اطلاعی از اوضاع و احوال همه ی پزشکان ندارید.پس اینگونه نظر ندهید.
در ضمن مگر چند درصد از پزشکان خدوم بی اخلاق و…اند؟(که توی حرفه ی پزشکی نسبت به مشاغل دیگر کمترین اند) در مورد همه قضاوت نکنید.
البته این چهار سال با این حقوق شرایط سختی هست و امیدوارم شرایط بهبود پیدا کنه ولی خب شما چطور میخواین اینهمه پول زیرمیزی، رومیزی، انداختن بیمار در بیابان و… رو توچیه کنید. یعنی کسی که وارد این دوره میشه آیا از این شرایط اطلاع نداره؟ به خدا یه سری پزشکا یکم کوتاه بیان ماهی ۱۰-۱۲ میلیون هم درآمد مناسبی هست و میشه زندگی خوبی رو تو همین ایران باهاش داشت.
این طور قضاوت ها یعنی همه را با یک چشم دیدن. متاسفم
البته منظورم همه پزشکا نیست طبعا
بسیار منطقی، واقع بینانه و درست بود. برای منی که تو این سیستم بودم و با روح و جان شرایط رو درک و تجربه کردم.