« صل علی محمد، یار مصدق آمد »، « وزیر اهل منطق، یادآور مصدق ». اینها شعارهایی بود که در بازگشت دکتر ظریف از مذاکرات ژنو و لوزان در فرودگاه مهرآباد سرداده شد. شعارهایی در حمایت از دکتر ظریف و مانند کردن او به اسطوره ی مبارزه برای کسب منافع ملی، دکتر مصدق. شبکه های اجتماعی هم بعد از ژنو و لوزان، و هم امروز بعد از توافق جامع هسته ای، پر بودند و هستند از پوستر های دکتر ظریف و دکتر مصدق، در مقام مقایسه و تشابه. اما واقعا ظریف و مصدق به هم شبیه اند؟ تفاوت های آنان بیشتر است یا شباهت هایشان؟
کتابهای زیادی در مورد تاریخ ملی شدن صنعت نفت و شیوه ی مذاکره دکتر مصدق با بریتانیا نوشته شده است. فصل مشترک اکثر این کتاب ها، سرسختی دکتر مصدق در مذاکرات است. پیشنهادهای زیادی از سوی شرکت نفت بریتانیا برای عقد قرارداهای جدید به ایران داده شد. این قراردادها در زمان خود بهترین و سودآورترین آنها برای کشورهای نفت خیز خاورمیانه بود. در آن سالها همه کشورهای خاورمیانه به علت نداشتن فناوری های مورد نیاز و نیروی انسانی متخصص قادر به استخراج و فروش نفت خود نبودند و با کشورهای توسعه یافته تر مانند بریتانیا وارد معامله می شدند. ( پیشنهادهای طرف انگلیسی شامل ۵۱ درصد سهم برای ایران که بیشترین سهم ممکن در میان کشورهای همسایه بود ). اما دکتر مصدق همه ی پیشنهادات طرف مقابل را رد می کرد و بر یک چیز تاکید داشت: ملی شدن کامل صنعت نفت ایران. وی به هیچ وجه حاضر نبود تا وارد تعامل با طرف مقابل شود. یکی از دیپلمات های بریتانیا در مذاکرات با دکتر مصدق می گوید: « دو روز مذاکره ی فشرده می کردیم و جلو می رفتیم. صبح روز سوم دکتر مصدق نه از شب قبل که از روز اول مذاکرات و از نقطه صفر آغاز می کرد.» در نهایت هم با عدم به نتیجه رسیدن مذاکرات و تحریم ایران، مشکلات اقتصادی زیادی برای دولت مصدق ایجاد شد. حامیان داخلی مصدق نیز به دلیل همین سرسختی و عدم نرمش او در تعامل با دیگر سیاسیون، یک به یک از حمایت او دست برداشتند. حاصل این روند، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود که در اوج ضعف اقتصادی – سیاسی دولت مصدق در ایران و انزوای جهانی وی در سیاست خارجی، توسط آمریکا و متحدانش تیر خلاص را به دولت وی زد. دولتی از پیش ساقط شده بود، رسما برکنار شد.
بسیاری تحلیل گران حتی پا را فراتر از این گذاشته و مصدق و اقدامات او را در زمره سیاست های پوپولیستی قرار داده اند. پافشاری بیش از حد بر ملی شدن صنعت نفت، در حالیکه ایران نه تکنولوژی لازم برای استخراج نفت را داشت و نه توان سیاسی لازم برای مبارزه با بریتانیا، سیاسیتی برای محبوب شدن در میان مردم دانسته شده است. شیوه ی معروف مصدق در حرف زدن مستقیم با مردم از طریق رادیو، انحلال مجلس و بعد از آن حضور در میان مردم و گفتن این جمله مشهور که « مجلس اینجاست »، شاید اوج تجلی سیاست های پوپولیستی مصدق باشند. بسیاری دیگر نیز گفته اند که مصدق سقط شدن دولتش را از مدتها قبل پیش بینی می کرد و فقط می خواست تا قهرمانانه برود و در تاریخ بماند. همه ی اینها، مصدق را در مقابل یک سوال بزرگ قرار داده اند: آیا دکتر مصدق در مذاکرات مانند دکتر ظریف مذاکره می کرد یا مانند سعید جلیلی بیانیه می خواند و مصرانه بر روی مواضعش پافشاری می کرد؟
ظریف اما دیپلماتیست که جوانی را در نیویورک گذرانده و در قلب دیپلماسی مدرن – سازمان ملل – بالیده است و درس خوانده است. او به ظرافت های سیاست بین الملل آگاه است. او اهل بده بستان سیاسی و تعامل به جای تقابل است. او می داند که در روزگار ما، باید دانست که عرصه ی تقابل مستقیم، در حال تبدیل شدن به عرصه ی تعامل دو طرف و تقسیم منافع است. تلاش برای تبدیل بازی های برد – باخت، به برد – برد. کشوری که راه تعامل را با تند روی و پافشاری بر روی سیاست های خویش ببندد، مانند آنچه در زمان ۸ ساله احمدی نژاد اتفاق افتاد، دچارانزوای سیاسی و ضعف اقتصادی خواهد شد.
اما در مقایسه مصدق و ظریف نباید مثل همه ی تاریخمان زیاده روی کنیم. مصدق نیز فرزند روزگار جنگ با استعمار و استثمار و امپریالیسم بود. تقابل مستقیم و حتی مسلحانه، تنها راه پیروزی نه در ایران که در جهان بود. در آن چنین شرایطی، دکتر مصدق همانی را کرد که اکثریت افکار عمومی از او می خواستند. همانهایی که بیشتر از نتیجه ی عملی مذاکرات، برایشان مسیر آبرومند و قهرمانانه آن و ایجاد یک هویت ضد استثماری مهم بود. همانها بودند که مصدق را مصدق کرند. امروز اما در روزگار پسا احمدی نژادیسم در ایران، و در زمانه پسا بوش در آمریکا و تلاش آمریکا برای هژمونی تعاملی به جای هژمونی نظامی، به سر می بریم. ظریف هم نماینده اکثریتی از افکار عمومی است که دیگر دنبال مسیر حماسی نیستند، آنها نتیجه ی عملی می خواهند. آنها منافع و نتایج مشخص می خواهند برای امید به آینده و توسعه. آنها می خواهند با دنیا صحبت کنند. صحبتی دو طرفه، نه سخنرانی یک طرفه.
از مصدق تا ظریف، راه طولانی پیموده شده است، به هزینه ی زمانی بیش از ۶۰ سال. ظریف دیپلمات و اهل تعامل، جای مصدق سرسخت و اهل تقابل را گرفته است. ظریف و مصدق، هر دو قهرمانان نسل خود اند. هر دو در زمانه ی خویش نماد مبارزه برای کسب منافع ملی راستین ایرانیان بوده اند. هر دو درگیر مسائل خارجی مهم بوده اند و هر دو مخالفان داخلی زیادی داشته اند. اما شاید تفاوت ها بیشتر از تشابهات باشند. مبارزه برای مصدق مخالفت با هر گونه معامله معنی می شد، برای ظریف تلاش برای انجام یک معالمه شرافتمندانه حافظ بیشترین منافع ملی. مصدق در سیاست خارجی خویش با سیاست تقابلی تنها ماند، اما ظریف توانست اجماع جهانی علیه ایران را از بین ببرد. در سیاست داخلی نیز، دولت روحانی توانست بیشترین طیف ممکن از سیاستمداران ایرانی را برای حمایت از مذاکرات حفظ کند، کاری که مصدق نتوانست. اما تفاوت اصلی و مهم ترین نکته، تغییر مسیر افکار عمومی و خواست اکثریت مردمان ایران از مصدق تا ظریف و فی الواقع تغییر شاخص های یک قهرمان ملی در میان اکثریت مردم ایران است: شاخص های قهرمان دیروز، اسطوره ی تنهایی بود که کاریزماتیک سخن میگفت و دراماتیک خداحافظی می کرد. اما قهرمان امروز ما سیاستمدار و دیپلمات است، اهل تعامل با جهان و سلام دادن است، تا خداحافظی. قهرمان دیروز سرسختانه و با اخم صحبت می کرد، قهرمان امروز بیشتر می خندد و با منطق حرف می زند. اگر تصویر ما از قهرمان دیروز عکس رنجور و تنهای تکیه داده به عصاست، تصویر ما از قهرمان امروزمان توافقنامه به دست و خندان، در ایوان هتل کوبورگ وین است. مصدق هم مانند ظریف قهرمان است، اما با معیارهای زمان خودش. به راستی که خیلی چیزها تغییر کرده است.
پاسخ بدهید
اولین نفری باشید که نظر می دهید