۱- قاضی زاده ی هاشمی هم رفت. هم اویی که در چهار سال اول وزارتش آن چنان قابهای تلویزیون و قلبهای مردم را تصرف کرده بود و آن چنان هنرمندانه بین راست و چپ – از بن بست اختر تا بیت رهبری – پل زده بود که هر روز از بلندپروازی های سیاسی جدیدش حرف به میان می آمد. چه کسی می توانست روی حرفش حرف بزند؟ کسی می توانست بگوید بودجه نداریم؟ هر مخالفتی مقابلش محکوم به شکست بود، چه از سوی پزشکان، چه از سوی پرستاران و چه از سوی وزرای دیگر. چه کسی تصور می کرد موفق ترین وزیر کابینه ی اول روحانی، نتواند برای به پیش بردن مهمترین طرح داخلی دولت روحانی بودجه بگیرد و سقوط کند؟ البته به غیر از دولت موازی که قویتر از دولت منتخب تحولات سیاسی را رقم می زند، هیچ کس نمی توانست سقوط آزاد دولت روحانی را هم پیش بینی کند. قاضی زاده بی شک مهم ترین قربانی این سقوط آزاد – بعد از ۲۲ میلیون رای – بود.
۲- پزشکان بی شک جزو مهمترین مخالفان هاشمی بودند. کسانی که مخالفتشان فقط سبب آسیب بیشتر به خودشان شد. اما به نظر می رسد جانشین قاضی زاده – نمکی – بیش از خود قاضی زاده برای منافع پزشکان مضر باشد. او که از سازمان برنامه و بودجه آمده است، پزشک نیست و اگر چه سعی کرده است در مصاحبه های اخیرش حرفهای متضاد با منافع پزشکان نزند، اما سابقه اش و انتخابش در چنین روزگاری، استراتژی بلند مدتش را نمایان می کند. او مامور به کاهش هزینه های کمر کشن است. نوید مقدم در مقاله ای مفصل به این موضوع پرداخته است که چرا پزشکان نباید از رفتن هاشمی و آمدن نمکی خوشحال باشند.
۳- واقعیت این است، روزهای خوش و با شکوه پزشکان گذشته است. روزگاری که در آن پزشکان دوشادوش روحانیت، نماینده ی خدا بر روی زمین بودند. روپوش سفید پزشکی مقدس بود. زمانی که بیماری که به پزشک مراجعه می کرد، با یک انسان رو برو نبود، که حضوری مقدس مقابلش می دید. خدایی که هر چه بگوید، درست است و بی شک باید اجرا شود. امروز اما همانطور که بسیاری از تقدس های پیشین فرو ریخته اند و بسیاری از نمایندگی ها غیر مجاز شده اند، پزشکان نیز از آسمان به زمین پرت شده اند. این یک واقعیت مسلم و هر روزه است. چه با هاشمی و چه بی هاشمی، چه هاشمی دلیلش باشد چه نباشد – که به گمان نگارنده نیست؛ که این روند، بدون هاشمی هم پیش می رفت –. پزشکان به عنوان گروهی تحصیل کرده و یکی از قشرهای مرجع و توسعه طلب، بخشی از این روند را خودشان رقم زده اند: وقتی شما « مدرنیته »، « توسعه »، « کیفیت زندگی »، « پاسخ گویی »، « مسئولیت پذیری » و « دموکراسی » می خواهید نمی توانید «نقد» را از آن خارج کنید. وقتی شما به ساختارهای مستقر نقد می کنید و چیزی بهتر می خواهید، مطمئنا روزی نوبت به خود شما خواهد رسید. هیچ کس و هیچ گروهی از این نقد در امان نیست. حتی اگر این نقد منصفانه نباشد، سرنوشت محتوم تقدس زدایی در روند توسعه به همینجا می رسد. شما نمی توانید تمامی ساختارهای حکومت را نقد کنید و خودتان از نقد در امان بمانید. شما هم باید هم پای نقد کردن دیگران، از رویه های غلط گذشته دست بردارید. اگر عدالت می خواهید، نمی توانید خود را برتر بدانید.
۴- سوال اصلی این نوشتار این است: پزشکان چه باید بکنند؟ راه نخست که به گمان نگارنده راه غالب در اذهان پزشکان است، تلاش برای احیای شکوه گذشته است. تلاش برای احیای تقدس پزشکی و مبارزه ی کور با همه ی گروههای اجتماعی است که پزشکان را نقد می کنند. به گمان نگارنده، این تلاش ها نه تنها موفق نیستند، که اوضاع را بدتر خواهند کرد. پزشکان با واکنش های تند و غیر منطقی و ناسازگاری با همه، وجهه ی خویش را بیش از پیش از دست خواهند داد. این را وقتی درک خواهید کرد که واکنش افکار عمومی به پرداخت نشدن حقوق ۱۵ ماهه ی پزشکان متخصص طرحی را ببینید. جامعه ای که تا حد زیادی با کارگران حقوق نگرفته ی هفت تپه همراهی می کند، چرا در کنار نخبگانی که تا ۳۰ و اندی سالگی درس خوانده اند و حقوق مسلمشان داده نشده است، نمی ایستند؟ شنیدن داستان پزشکان طرحی هم می تواند همان قدر تاثر برانگیز باشد، اما عجبا که ترحمی نمی انگیزد و به راحتی سرکوب می شود.
۵- واقعیت اینست که غالب پزشکان چون هنوز از ذهنیت قبلی خودشان دست نکشیده اند، نمی توانند وارد گفت و گویی سازنده با رسانه ها و افکار عمومی بشوند. آنها ملزومات دوران جدید را نشناخته اند: گفت و گو از موضع برابر و نه بالاتر و تلاش برای توضیح درست مشکلات خود به افکار عمومی از موضعی برابر.
مطمئنا توضیح درست و ادامه دار مسائلی مانند شرایط سخت پزشکان جوان، تمایز بین بخش اعظم جامعه ی پزشکی و معدود پزشکان متمول، شرایط ناعادلانه ی تحصیل، زندگی با حداقل دستمزد تا ۳۰ و چند سالگی، و بعد از آن، ۱۵ ماه کارانه ی عقب افتاده قضاوت درست افکار عمومی را در پی خواهند داشت.
۶- باری، پزشکان باید شرایط جدید را بپذیرند. تلاش برای بازگشت به دوران تقدس نه ممکن است و نه ارزشمند. دوران جدید، دوران رسانه های جدید، دوران نقد است. هیچ کس در امان نیست. امکان نقد کردن و نقد شدن، شمشیری دو لبه است. آنهایی که مسیر را درست بروند، از نقد شدن باکی ندارند، و در مقابل بی امان و بی باک نقد می کنند. پزشکان می توانند با پذیرش ملزومات دوران جدید، و گذر از نوستالژی پزشکان مقدس، از سنت به مدرنیته قدم بگذارند. کارشان را درست تر از همیشه انجام بدهند، با بیمارانشان و افکار عمومی، نه از موضع بالاتر که از موضع برابر گفت و گو کنند.آنها باید از امکانات دوران جدید استفاده کنند: باید برده داری مدرن وزارت بهداشت را بیش از پیش افشا کنند. باید نداشتن بیمه تا میانه ی سی سالگی را افشا کنند. باید ساعت های کار طولانی بدون دستمزد را افشا کنند. باید نهادهای صنفی خویش را جدی تر از همیشه تقویت کنند: دوران جدید دوران نهادسازی است. دوران چانه زنی مداوم تا گرفتن حق. هر پزشکی باید خود را ملزم بداند تا بخشی از وقت و درآمد خود را در خدمت نهاد صنفی تضمین کننده ی حقوق خود کند. باید گفت و گویی طولانی و شفاف بین پزشکان با افکار عمومی آغاز شود، نه به امید احیای شکوه گذشته، که به امید گرفتن حقوق مسلم معطل مانده. پزشکان باید انرژی زیادی برای تغییر ذهنیت جامعه ای بگذارند که آنها را مرفهانی بی درد می پندارد. باید به جایی رسید که وقتی پزشکان جوانی که ۱۵ ماه حقوق نگرفته اند، دست از کار کشیدند، تمامی افکار عمومی با آنها همراه شوند و زمینه را برای چانه زنی بیشتر با مسئولین فراهم کنند. بدون رسانه و بدون گفت و گو و بدون اقناع افکار عمومی، هر تلاشی محکوم به شکست است.