امضا محفوظ
نظرات نویسندگان مهمان لزوما بازتاب دهنده نگاه صدای پزشکان نیست
نگاهی به ماجرای قتل دکتر مسعود داوودی، متخصص قلب در یاسوج
در عمق پدیدهای که میتوان آن را “بنیادگرایی فرهنگی” نامید، تناقضی ذاتی نهفته است: تلاش برای احیای یک گذشته ایدئالشده، اما با بهرهگیری از ابزارهایی که خود نماد نابودی همان گذشتهاند. این بنیادگرایی نه یک بازگشت خالص، بلکه یک هیبرید ناسازگار است، مانند گیاهی باستانی که در خاک مدرن ریشه دوانده، اما میوههایش مسموم از سموم صنعتی است. داعش، به عنوان نمادی کلاسیک از این پدیده، ادعا میکند که به “اسلام ناب محمدی” بازمیگردد: خلافتی شبیه به قرن هفتم، با قوانین سختگیرانه شریعت، اعدامهای عمومی و فرهنگ جهاد قبیلهای. اما این بازگشت، چگونه ممکن میشود؟ با هواپیماهای بدون سرنشین برای بمباران، ویدئوهای تبلیغاتی حرفهای در یوتیوب، شبکههای اجتماعی برای جذب نیرو، و حتی ارزهای دیجیتال برای تأمین مالی داعش، در حالی که از “کفر مدرن” سخن میگوید، آن را به خدمت میگیرد تا پیامش را جهانی کند، تناقضی که نه ضعف، بلکه استراتژی بقاست: گذشته را احیا کن، اما با ابزارهای آینده زنده بمان.
حال، این الگو را در مقیاسی کوچکتر، اما به همان اندازه تراژیک، در ماجرای قتل دکتر مسعود داوودی، متخصص قلب در یاسوج، ببینید. قاتل، که برادرش دو سال پیش بر اثر سکته فوت کرده بود و پزشک از اتهام قصور تبرئه شده، ادعا میکند به “فرهنگ شرافت و انتقام” قبیلهای بازمیگردد: سنتی که در جوامع عشیرهای، خون را با خون پاسخ میدهد و عزت را در مجازات شخصی میجوید. این بازگشت به ریشههای فرهنگی، جایی که عدالت نه در دادگاهها، بلکه در دستان فرد است، شبیه به قوانین قبیلهای باستانی است مانند “چشم در برابر چشم” در تورات یا انتقامهای خونین در قبایل عرب پیش از اسلام. اما قاتل چگونه این “بازگشت” را اجرا میکند؟ نه با شمشیر یا خنجر سنتی، بلکه با چاقو و اسلحه گرم مدرن؛ نه در سکوت کوهستانها، بلکه با آپلود ویدئوی جنایت در اینستاگرام، گذاشتن استوریهای تهدیدآمیز برای پنج نفر دیگر از کادر درمان، و حتی پوشیدن لباس سفید پزشک برای سلفیگرفتن و پخش آن. این ابزارها، شبکههای اجتماعی، ویدئوهای دیجیتال، و حتی حمایتهای عمومی از طریق بنرهای شهری که قاتل را قهرمان جلوه میدهند، دقیقاً با سبک زندگی سنتی تضاد دارند: فرهنگی که بر حریم خصوصی، سکوت و روابط چهرهبهچهره تأکید دارد، حالا در فضای مجازی پخش میشود، جایی که “شرافت” لایک میخورد و انتقام وایرال میشود.
این بنیادگرایی هیبریدی، محصول یک بحران عمیقتر است: سیستمی که در آن، گذشته ایدئالشده به عنوان پناهگاهی در برابر مدرنیته آشفته عمل میکند، اما بدون ابزارهای همان مدرنیته نمیتواند دوام بیاورد. داعش بدون اینترنت، یک گروه محلی باقی میماند؛ قاتل یاسوج بدون اینستاگرام، یک مجرم عادی. اما این ترکیب، نه احیا، بلکه تحریف است: شرافت قبیلهای که در ملاءعام اعدام میشود و بدون پشیمانی طناب دار را میبوسد، اما پیش از آن، در فضای مجازی جشن گرفته میشود. نتیجه؟ نه پیروزی گذشته، بلکه نابودی آینده: ترس در میان پزشکان، تقویت عصبیت قبیلهای در برابر عدالت مدرن، و چرخهای از خشونت که سیستم را از درون میپوساند.